امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

قند عسل مامان و بابا

هفت ماهگی قند عسل

عزیز دل مامان سه روز دیگه  هفت ماهش تموم میشه و حسابی شیطون شده . نمیشه چشم ازش برداری کارایی که میکنه   ...................                       بدون کمک میشینه   سینه خیز میره                       تو روروعک سواری شوماخر شده و همه جا سرک میکشه . غداهایی که میخوره سوپ و فرنی  پوره سیب زمینی و  سیب رنده شده . سرلاک هم دوست نداره ...
19 دی 1391

عکس های نفس مامان

کتاباشو جویده . بعدش هم گذاشته رو سرش     نفس در حال دیدن برنامه کودک  ااااااااااااااااااااااااااااااا نخور مامان جون   خوشگلم ببین چه مودب نشسته گل پسر در حال سواری دادن به عروسک اسمارف امیرعلی بین نوه عمه های بابا  کوشیییییییییییییییییییییییی پسرم رفتی زیر بادکنک ها چیکار آخ آخ نترکه ...
18 دی 1391

اولین مروارید

اولین دندون امیرعلی درست در اولین یلدا بیرون زد . شب یلدا خونه خاله زهرا دعوت بودیم و از یکی دوهفته قبل قرار گذاشته بودن که اونجا دور هم جمع شیم . من و تو و بابا حسن یه خورده زودتر حاضر شدیم رفتیم . تو ماشین خوابت برد و رسیدیم اونجا تا گذاشتمت رو تخت چشمای خوشگلت رو باز کردی . بعدش هم کلی با دختر خالت سارا  سرگرم شدی . یکی دو ساعتی خوب بودی.دیگه بدقلق شده بودی ولی نمیدونستم چرا انقدر اذیت میکردی و همش نق میزدی .نه میخوابیدی . نه شیر میخوردی . بعدا کاشف به عمل اومد نفسک مامان یه دونه از دندونای پایینیش  داشته میزده بیرون و خارش لثه داشته. دندون خوشگلت مبارک پسمل خوشگلممممممممممممممممممممممم ...
18 دی 1391

واکسن شش ماهگی

ده روز مونده بود به شب یلدا منو و تو مامانی با عمو حسین رفتیم باغ گل تا واسه اولین شب چله زنموت یه سری تزیینی بگیرن . هوا خیلی سرد نبود  و تو هم تو بغل عموت بودی و میچرخیدیم . منم یه باکس خوشگل دیدم و خریدم دیگه آخراش که رسید آبریزش بینی پیدا کردی و همش بی تابی میکردی انگار گرسنت شده بود.واسه همین من و تو رفتیم نشستیم تو ماشین تا بهت شیر بدم .شیر خوردی و یه کوچولو خوابیدی . مامانی و عمو اومدن رفتیم خونه . ولی انگار که سرما خورده بودی چون تا سه روز آبریزش داشتی .روز چهارم خیلی بی تابی میکردی و شبش هم تبت رفت بالا و ما خیلی نگرانت شدیم تا 38.5 رفته بود . بهت استامینوفن دادم اما پایین نیومد ساعت 9.30بود که حاضر شدیم وبردیمت...
18 دی 1391

واکسن دو ماهگی

۲۲ مرداد ۹۱ بود که با بابابزرگت رفتیم مرکز  بهداشت واسه زدن واکسن . اول خانم قد و وزنت کرد همه چیت خیلی عالی بود و خوب وزن گرفته بودی بعدش هم رفتیم تو اتاق واسه واکسن . واکسن سه گانه و هپاتیت و قطره فلج اطفال . واکسنت و که زد خیلی گریه کردی  و گفت که هر ۴ ساعت یکبار دوبرابر وزنت استامینوفن بدم ولی وقتی بغلت کردم آروم شدی و تاخونه خوابیدی . وقتی رسیدیم خونه تا یکی دو ساعت بعدش هم خوب بودی ولی ........ امان از جیغ های بنفشی که میزدی . مگه گریت بند میومد . بهت استامینوفن دادیم جای واکسنت کمپرس سرد و گرم گذاشیم ولی انگار روت اثر نمیکرد حق داشتی پسرم واکسن واقعا درد داره . بالاخره بعد از یکساعت گریه و بی قراری شیر خوردی و خو...
18 دی 1391

واکسن چهارماهگی

شنبه بیست و دوم مهر وقت واکسن چهارماهگیت بود سر واکسن دوماهگیت هم تو خیلی اذیت شدی هم ما.واسه همین وقت واکسنت که میشه استرس میگیرم .باباحسن که سرکار بود یادم نیست عمو حسین مارو رسوند یا با بابایی شوماخر رفتیم مامانیت هم اومد . طبق معمول اول خانمه قد و وزن و دور سرت رو گرفت همه چیت عالی بود بعد رفتیم تو اتاق واکسن . وقتی خانمه واکسنت زد یه کوچولو گریه کردی ولی بعدش آروم شدی . آخه قبلش بهت استامینوفن داده بودم تا مثل اون سری اذیت نشی .خداروشکر واکسن چهارماهگیت خیلی راحت بودی و اصلا اذیت نشدی .  ایتجا تازه نیم ساعت از واکسن زدنت گذشته بود.قربونت خنده هات بشممممممممممممم پسر خوشگلم از همون ا...
18 دی 1391

چهل روزگی و ختنه قند عسل

بالاخره من و بابات تصیمیم گرفتیم که تو رو ببریم دکتر واسه ختنه . هرچند که من اصلا دلم نمیومد ببرمت .  قرار شد که پیش همون دکتر خودت بریم واسه ختنه  دکتر تولیت .دو روز قبل زنگ زدم و از مطب دکترت واسه ختنه کردنت وقت گرفتم . منشی دکتر گفت که با خودم پوشک تمیز .آب جوشیده خنک تو شیشه و یا پستونک هم ببرم. قرار شد که ساعت ۲ اونجا باشیم . وقتی دکتر میخواست ختنه رو شروع کنه به منو و بابات گفت که بیایم و کنارت باشیم و بهمون گفت که اصلا نگاه نکنیم من که واقعا دلم نمیومد نگاه کنم ولی با اینکه دکتر به بابا حسن گفته بود فقط آروم پاهات و نگه داره ولی زیرزیرکی هی نگاه میکردو نظارت نکنه که دکتر کارشو خوب انجام نده...... بسلامتی ختنت تموم شد و بعد...
17 دی 1391